کد مطلب:106496 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

خطبه 111-درباره ملک الموت











[صفحه 157]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است كه درباره فرشته مرگ ایراد فرموده است: آیا در آن هنگام كه (فرشته مرگ) وارد خانه ای می شود او را حس می كنی؟ و آن گاه كه جان كسی را می ستاند او را می بینی؟ حتی چگونگی قبض روح كودك را در شكم مادرش می دانی؟ آیا از برخی اعضای مادر بر او وارد می شود، یا این كه روح كودك به فرمان پروردگارش، دعوت او را اجابت میكند؟ یا این كه فرشته مرگ با او در اندرون مادرش جا گرفته است، دریغا چگونه كسی كه از بیان حال مخلوقی همچون خودش ناتوان است می تواند پروردگارش را توصیف كند. این فصل، بخشی از خطبه مفصلی است كه آن حضرت در توحید و تنزیه حق تعالی از این كه عقول بشری به كنه اوصاف او راه یابند، ایراد فرموده است. امام (ع) گفتار خود را در عبارت هل تحس به تا... احدا با استفهام انكاری آغاز فرموده، و بدین وسیله هشدار می دهد كه دخول فرشته مرگ را به خانه كسانی كه در آستانه آن قرار گرفته اند نمی توان احساس كرد، و هم گویای این است كه او جسم نیست، زیرا از ویژگیهای جسم این است كه با یكی از حواس پنجگانه احساس می شود، سپس در گفتار خود: بل كیف یتوفی الجنین تا... فی احشاها از چگونگی قبض روح جنین در شكم

مادرش می پرسد، و این پرسش از طرف آن حضرت تجاهل العارف است، در این بیان، قول حق و درست كه عبارت از این است كه جنین به فرمان پروردگارش دعوت فرشته مرگ را اجابت می كند در وسط اقسام احتمالات یاد شده قرار داده شده است، تا جاهل در این میان دچار حیرت و تردید شود و بكوشد حق را دریابد. امام (ع) پس از این كه با این گفتار روشن می كند كه انسان نمی تواند فرشته مرگ را توصیف كند و بشناسد عظمت پروردگار را نسبت به آن فرشته یادآوری كرده، می فرماید: انسانی كه از شناخت مخلوقی همچون خودش (ملك الموت) ناتوان است، به طریق اولی نمی تواند آفریدگار و پدید آورنده خود را كه فاصله وجودی وی با او از هر چه تصور شود بیشتر است بشناسد و توصیف كند، این مطلب را می توان بدین صورت خلاصه كرد، كه مطابق آنچه در مورد فرشته موكل مرگ و چگونگی احوال او روشن كردیم، انسان از این كه بتواند مخلوقی مانند خودش را بشناسد ناتوان است، و هر كس از شناخت مخلوقی مانند خودش ناتوان باشد، از این كه بتواند خالق و به وجود آورنده خود را توصیف كند ناتوانتر است. به منظور اشاره ای گذرا به حقیقت مرگ، و بیان آنچه به خواست خداوند ممكن است تا حدی روشنگر اوصاف فرشته موكل مرگ باشد م

ی گوییم: باید دانست كه حقیقت مرگ، مطابق آنچه از اخبار و احادیث استفاده می شود، و تحقیق و بررسی، گواهی می دهد، جز تغییر حالتی نیست، و آن عبارت است از جدایی روح از بدنی كه در حقیقت به منزله آلتی در دست صنعتگر می باشد، و همچنان كه براهین عقلی در مباحث مربوط به این موضوع نیز احادیث نبوی ثابت می كند روح، پس از مفارقت از بدن، باقی و پایدار است، و در واقع معنای جدایی روح از بدن، قطع تصرفات و مداخله آن در بدن به علت از كار افتادن تن و خروج آن از حد انتفاع می باشد، از این رو ادراكاتی كه روح برای حصول آنها نیازمند آلت و وسیله است، پس از جدایی بدن از او به حالت تعطیل درمی آید تا این كه در قبر و یا در قیامت دوباره به بدن بازگشت كند، لیكن آنچه را روح بدون نیاز به آلت، درك و برای خود حاصل می كند، همچنان با او باقی است و به سبب آنها متنعم و شادمان، و یا محزون و اندوهگین خواهد بود، بدون این كه در بقای علوم و ادراكات كلی، نیازی به آلت و وسیله داشته باشد. برای جدایی روح از بدن كه ما آن را مرگ می نامیم این مثال را آورده و گفته اند، همچنان كه برخی از اعضای بیمار بر اثر تباهی كه در مزاج روی می دهد یا به سبب برخورد شدید روی اعصاب

، از كار می افتد، و مانع نفوذ و تاثیر روح در آنها می شود، و در نتیجه، روح در بعضی از اعضای بدن نافذ و جاری است و در اعضایی كه از كار افتاده است جریان ندارد، مرگ نیز عبارت از بی فایده شدن و از كار افتادن همگی اعضای بدن است، و نتیجه جدا شدن روح از بدن جدا شدن انسان از اعضا و جوارح و داراییهای دنیوی او اعم از اهل و عیال و مال و فرزند و جز اینها می باشد، و فرقی نیست كه این اشیا از انسان جدا شود یا انسان از آنها جدا گردد، زیرا آنچه مایه درد و اندوه است جدایی از اینهاست،! و جدایی گاهی ممكن است مثلا با به غارت رفتن اموال و اسیر شدن فرزندانش دست دهد، و یا این كه به سبب جدا شدن خود او از اینها، اتفاق افتد، و در حقیقت مرگ سلب انسان از داراییهای او، و سوق دادن وی به جهان دیگر است، پس اگر در دنیا او را به چیزی دلبستگی بوده كه بدان انس می گرفته و آرامش می یافته است، به اندازه اهمیتی كه بدان می داده، و تعلق خاطری كه به آن داشته است در آخرت دچار حسرت و اندوه می شود، و رنج جدایی آن بر بدبختی او خواهد افزود، زیرا آنچه موجب شده كه به تعلقات دنیوی اهمیت دهد، ضعف اعتقاد وی به وعده هایی بوده كه خداوند به نیكان و پرهیزگاران در آخر

ت داده است، وعده به نعمتهایی كه نفیسترین متاع دنیا در برابر كمترین آنها ناچیز است، لیكن اگر دیده بصیرتش باز و دارای آن درجه از معرفت باشد كه جز با یاد خدا شادمان نشود، و جز به او انس نگیرد، در آخرت بهره او بزرگ سعادت او كامل خواهد بود، زیرا او هر چه را میان خود و معبودش بوده رها كرده، رشته علایقی را كه موجب غفلت و اعراض او می شده بریده، و به حق و اصل شده است، در نتیجه سعادتی را كه تنها وصف آن را شنیده بود برای او مكشوف می شود، بلكه مانند كسی كه از خواب بیدار گشته، و صورتی از رویای خود را در پیش روی خود می بیند برایش مشهود می گردد، كه الناس نیام فاذا ناتوا انتبهوا یعنی: مردمان خفتگانند چون بمیرند بیدار شوند. اكنون كه روشن شد مرگ چیست، باید دانست كه فرشته موكل آن عبارت است از روحی كه عهده دار افاضه صورت عدم به اعضای بدن، و جدا ساختن جان از تن است، و شاید خود او هم مامور افاضه وجود به نفس انسان باشد لیكن به اعتبار اول، ملك الموت نامیده شده است، و چون نفوس بشری تا هنگامی كه در این جهان است می تواند مجردات را درك كند، و آنها را مورد دقت و بررسی قرار دهد، بدین گونه كه نیروی مخلیه اش را ملازم با مجردات سازد تا آنچه

از آنها در پیش نفس محبوب و دیدارش، باعث خوشحالی و سرور او می شود، به صورتی زیبا در نظر او جلوه گر كند، مانند تصور جبرئیل به صورت دحیه كلبی یا صورتهای زیبای دیگر، و آنچه را در نفس او زشت منفور و موجب ترس و بیم است، به صورتی هولناك به او نشان دهد، ناگزیر در وقت مردن افراد مردم در دیدن ملك الموت، یكسان نیستند برخی او را به صورتی زیبا می بیند و اینها كسانی هستند كه از لقای پرودگار شادمانند، همانهایی كه رغبت آنان به دنیا اندك است و از مرگ خشنود و مسرورند، زیرا آن را وسیله ای می دانند كه آنان را به دیدار محبوب خود می رساند، چنان كه روایت شده است، ابراهیم (ع) فرشته ای را دیدار كرد، به او گفت تو كیستی؟ گفت: من فرشته مرگم، ابراهیم (ع) به او گفت: آیا می توانی به من نشان دهی چگونه جان مومن را می ستانی؟ فرشته مرگ گفت: آری، روی خود را از من بگردان، ابراهیم (ع) از او روی گردانید، ناگهان دید او جوانی است بسیار زیباروی و خوشبوی با جامه نیكو، ابراهیم (ع) گفت: ای فرشته مرگ، به راستی اگر مومن جز دیدن رخسار زیبای تو شادی و سروری نبیند او را كفایت است. برخی دیگر فرشته مرگ را با چهره ای زشت و منظری هراس انگیزمی بیند، اینها فاجران

و بدكارانی هستند كه از لقای پروردگار روگردان، و به زندگانی دنیا خشنودند و بدان دل بسته و اعتماد كرده اند، همچنان كه از ابراهیم (ع) نیز روایت شده است كه به فرشته مرگ گفت: آیا می توانی به من نشان دهی كه چگونه جان انسان بدكار را می ستانی؟ فرشته مرگ گفت: توان آن را نداری، ابراهیم (ع) گفت: بلی دارم، فرشته گفت: پس روی خود از من بگردان، ابراهیم (ع) از او روی گردانید، سپس متوجه او شد ناگهان دید او مردی سیاه چهره، پر موی، بدبوی با جامه سیاه است، و آتش و دود از دهان و سوراخهای بینی او خارج می شود، ابراهیم (ع) از دیدن او مدهوش شد، و چون به هوش آمد فرشته مرگ را به حالت پیشین خود دید، به او گفت: ای فرشته مرگ! به راستی اگر انسان بدكار هنگام مرگ جز این چهره تو چیزی را نبیند برای عذاب او كافی است، در پایان توفیق از خداست.


صفحه 157.